جدول جو
جدول جو

معنی تصدق کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تصدق کردن
(نَمْ تَ)
صدقه دادن و خیرات کردن، عفو فرمودن و بخشیدن. (ناظم الاطباء). عفو کردن، چنانکه دیۀ قاتل را اولیای مقتول. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به تصدق و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
تصدق کردن
تصدق دادن
تصویری از تصدق کردن
تصویر تصدق کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعدی کردن
تصویر تعدی کردن
تجاوز کردن، دست اندازی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدق کردن
تصویر صدق کردن
درست درآمدن گفتار
فرهنگ فارسی عمید
(نَ دَ)
اقرار به راستی کردن. (ناظم الاطباء). راست شمردن. راستگوی شمردن. راست داشتن. راستگوی داشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
به هر پیام که آورد کرده ام تصدیق
به هرچه از تو رسیده است گفته ام صدّق.
انوری.
نرسد نامۀ سعدی به کسی در همه عالم
که نه تصدیق کند کز سر دردی است فغانش.
سعدی.
وآن که او را نبود از اسرار داد
کی کند تصدیق او نالۀ جماد.
مولوی.
تصدیق مهربانی ما جمله کرده اند
انکار تا کی از دل نامهربان بپرس.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تصرف کردن
تصویر تصرف کردن
مالک شدنبدست آوردن، چیزی را بمیل خود تغییر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهدی کردن
تصویر تهدی کردن
راه یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنطق کردن
تصویر تنطق کردن
نطق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفقد کردن
تصویر تفقد کردن
دلجویی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
انگاردن انگاشتن چیزی را در ذهن آوردن انگاشتن اندیشیدن، خیال کردن فرض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصدق دادن
تصویر تصدق دادن
چیزی برای دفع بلا بنیازمندان دادن صدقه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکدی کردن
تصویر تکدی کردن
گدایی کردن در یوزگی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پژوهیدن بدقت ملاحظه کردن چیزی را ژرف نگریستن، کتابی را صفحه بصفحه و بدقت مطالعه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصادف کردن
تصویر تصادف کردن
بهم برخوردن، پیش آمدن اتفاق افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعدی کردن
تصویر تعدی کردن
چخیدن ستم کردن تجاوز کردن دست اندازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشدد کردن
تصویر تشدد کردن
سختی کردن تندی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
درست در آمدن درست در آمدن صادق بودن: گفته شما در این مورد صدق نمی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدق کردن
تصویر صدق کردن
((ص. کَ دَ))
درست درآمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصور کردن
تصویر تصور کردن
پنداشتن، انگاشتن، گمان کردن، هوشیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تصدیق کردن
تصویر تصدیق کردن
براست داشتن، راست شمردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تایید کردن
متضاد: تکذیب کردن، پذیرفتن، قبول کردن، اذعان داشتن، اعتراف کردن، اقرار کردن، گواهی دادن، شهادت دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از توده کردن
تصویر توده کردن
Mass
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تصادر کردن
تصویر تصادر کردن
Confiscate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تصادم کردن
تصویر تصادم کردن
Clash
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تصادف کردن
تصویر تصادف کردن
Collide
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تصرف کردن
تصویر تصرف کردن
Seize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تصور کردن
تصویر تصور کردن
Fancy, Figure, Conceive, Conceptualize, Imagine, Visualize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تصور کردن
تصویر تصور کردن
зачать , концептуализировать , воображать , представить , визуализировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تصرف کردن
تصویر تصرف کردن
захватить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تصادم کردن
تصویر تصادم کردن
столкнуться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تصادف کردن
تصویر تصادف کردن
сталкиваться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تصادر کردن
تصویر تصادر کردن
конфисковать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توده کردن
تصویر توده کردن
собирать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توده کردن
تصویر توده کردن
massieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تصور کردن
تصویر تصور کردن
empfinden, konzipieren, sich vorstellen, visualisieren
دیکشنری فارسی به آلمانی